سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و در خبر ضرار پسر ضمره ضبابى است که چون بر معاویه در آمد و معاویه وى را از امیر المؤمنین ( ع ) پرسید ، گفت : گواهم که او را در حالى دیدم که شب پرده‏هاى خود را افکنده بود ، و او در محراب خویش بر پا ایستاده ، محاسن را به دست گرفته چون مار گزیده به خود مى‏پیچید و چون اندوهگینى مى‏گریست ، و مى‏گفت : ] اى دنیا اى دنیا از من دور شو با خودنمایى فرا راه من آمده‏اى ؟ یا شیفته‏ام شده‏اى ؟ مباد که تو در دل من جاى گیرى . هرگز جز مرا بفریب مرا به تو چه نیازى است ؟ من تو را سه بار طلاق گفته‏ام و بازگشتى در آن نیست . زندگانى‏ات کوتاه است و جاهت ناچیز ، و آرزوى تو داشتن خرد نیز آه از توشه اندک و درازى راه و دورى منزل و سختى در آمدنگاه . [نهج البلاغه]
 
جمعه 95 مهر 2 , ساعت 1:42 صبح

روستای پنو-لنگرود

به نام صاحب سلام

دوستان بیاید سبکی در شعر به تن کنیم

از خاطرات اردو جهادی سخن کنیم

سبک شاعران کهن سخت است

با سبک ساده خود شیون کنیم

قصه از اینجا شروع شد

جنگلی انبوه درمیان کوه

تن بریده از شلوغی شهر

از های و هوی مسئولان امر

رو به سوی ده و روستا

گاو و گوسفند و زیرآسمان خدا

رفتیم تا قصد سفرکنیم

از میان سنگ و کلوخ گذرکنیم

بچه های متفاوت و باحال

نه دنبال شهرت بودند، نه مال

قهرمانان عرصه گل و لای

هیچ  نظر ندارد به پست و جای

یکی سیزده استان گذر کرده بود

دل خود را برای خدا کارگرکرده بود

دیگری طاهای خوش سخن

درس معرفت داد به من

یکی بود بهرام آدیش بامرام

پر زخوبی های بی کلام

نیت من برای آمدن ناس بود

اما دل بچه ها پر زاحساس بود

تیکسر و شیشلو و پنو شد آزمون مردانگی

گرچه مردم ساده فکر، بگویند دیوانگی

متن و عکس: علیرضا عبدی

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ